۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

پیچیده در کاغذ خیالهای رنگی ( شعري از اميربهادر طاهري )


 چگونه این شب
می رسد تا صبح
چگونه این دست
در خلوتگه خیال
درمیان گیسوی تو
می میرد آسوده
جان می سپارد بی ملال
ای دوست
این تن در مسلخ ِ تن محو شد

این سخن اما....
این سخن اما....
ای رفیق این سخن
پیچیده در کاغذ خیالهای رنگی
هدیه ای براي لبخند تو....
هدیه ای براي لبخند دلتنگ تو....

۳ نظر:

  1. امیرخان خیلی کارت درسته ، ای کاش یک ذره از خیال و شعر و هنر تو را ما داشتیم. قربونت

    پاسخحذف
  2. چگونه این شب/ می رسد به صبح / چگونه انگشتانم/ در خلوتگه خیال/ میان گیسوان تو/ می میرند آسوده/ جان می سپارند بی ملال/ ای دوست/ این تن در مسلخ ِ تن محو شد/ این سخن اما..../ این سخن اما.... ای رفیق /پیچیده در کاغذ خیالهای رنگین/ هدیه ای است براي لبخند تو/ هدیه ای است براي لبخند پر از دلتنگي تو/ در اين شب بي پايان ...

    پاسخحذف
  3. عجب راهیست راه عشق کانجا
    کسی سر بر کند کش سر نباشد

    پاسخحذف