نگاه کن
هنگام طلوع تردید
شکست را مزه کن …
هنگام غروب امید
عشق را فریاد کن …
مرده ، مرده به دنیا آمده ام
اکنون … شاید
تسلیم و سرسپرده
حیران …
صدا کن
خسته از رویا
خیال کن…
نگاه بی جان ام را
نگاه کن …
فیلمساز، نویسنده و شاعر ( خواهش می كنم از انتقال و يا انتشار ِ نوشته های وبلاگ خودداری كنيد . سپاسگزارم . )
۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
-
برگردان و تفسیر استاد فرهیخته " علی شالچیان ناظر " از اثر جاودانه شیخ اکبر محی الدین عربی " فصوص الحکم " ...
-
صحنه: ایستگاه قطار [نیمکت زردی میان صحنه است و دو خط موازی به نشانه ریل در مقابل آن. مرد بر روی نیمکت نشسته است و به زمین چشم دوخته است. ...
-
1 تار مو شانه غبار بوسه خداحافظ ( يادت رفت رازت را از پشت ِ آينه برداري ...! ) 2 آسمان ِ بي سواد ترانه مي خواند با لحن ِ سوگوار...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر