۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

بره هاي ِ خدا


هزاران درد ِبی درمان ....


نمی دانم
از کدام کوره راه باریک
به این منزل خراب آمده ایم ؟!
خانه بی سقف مانده است ؛
و از آسمان
تگرگ ِ شک می بارد ،
همه هنگام ....


آه ؛ پیامبر ِ کتاب خوان ِ من
کجایی تا ببینی ؛
چگونه خوابهای ِ بی تعبیر
در افسون ِ لحظه های ِ یک پرواز
همیشگی شده است ،
بی هم نشین ، بی راز ....


آه ، ای خدای ِ همیشگی برگرد
و این بره های ِ جدا مانده ات را
با خود ،
به جزیره جواب ها ببر!
آنجا که همه چیز
برای اندوه ِ انبوه ما
تسلی است !


( خیالی ماندگار مانده
برای شب های طولانی قبر و قدر.... )


امشب برای پرهیزگاری نگاه تو
ترانه ای تلخ
نخواهم سرود !
و از یاد خواهم برد
بهشت
اختیارش راِ به دست ِ ابليس سپرد
تا آدم را به خاک بسپارد !


هزاران درمان
بی درد مانده است !
انگار ....

۳ نظر:

  1. سلام حضرت علیرضا خان جان، واقعا زیبا و عالی بود. حضرت محی الدین در فص الیاسی می فرماید:... سلطه اوهام در این نشئه از عقول قوی تر است، زیرا عاقل در عقل به هر مرتبه برسد، خالی نشود از حکمِ وهم بر خود، و تصور در مورد آنچه تعقل می کند. بنابراین، وهم همان سلطان اعظم در این صورتِ کاملِ انسانی است ... . حی و قیوم باشی عزیز دلها.

    پاسخحذف
  2. هزاران درمان
    بی درد مانده است !
    انگار ....

    واقعا زیبا تر از این جمله به عمرم نشنیده ام...استاد بی نهایت زیبا بود...به امید آنکه ما هر روز از شما بیشتر یاد بگیریم

    پاسخحذف
  3. مثل همیشه عمیق وپرمعنا...

    پس همینطوراست که...

    باتودردهاهمه درمان میشود...باآرامش و عاشقانه

    پاسخحذف