شب در ميان غريبه گان
اندامهاي در هم
جيغ هاي مسموم
اينجا
آخر ِ رازهاي جهنم است !
به سر دردهاي شبانه ام مي انديشم
روزهاي كوتاه ام
و شبهاي بي شوق ام
از اين زندان كه بگريزم
دوباره در خوابهاي بهاري
به تنهايي ام مي بالم ....
از تهران تا غربت
من با نوروز
نه مي ميرم نه زنده مي شوم
فقط پوزخندي بر مژه هايم مي نشيند ....
از غربت تا تهران
بر گيسوان ِ بليت دو طرفه اي كه مرا باز مي گرداند
شانه مي زنم ...
و ،
بس !
اندامهاي در هم
جيغ هاي مسموم
اينجا
آخر ِ رازهاي جهنم است !
به سر دردهاي شبانه ام مي انديشم
روزهاي كوتاه ام
و شبهاي بي شوق ام
از اين زندان كه بگريزم
دوباره در خوابهاي بهاري
به تنهايي ام مي بالم ....
از تهران تا غربت
من با نوروز
نه مي ميرم نه زنده مي شوم
فقط پوزخندي بر مژه هايم مي نشيند ....
از غربت تا تهران
بر گيسوان ِ بليت دو طرفه اي كه مرا باز مي گرداند
شانه مي زنم ...
و ،
بس !
خیلی خیلی زیبا بود...واقعا ممنونم
پاسخحذفیلدای غریبان کاملا حال و روز من است...
سلام
پاسخحذفامیرجان بسیاری از بزرگان غریب بوده اند ،اما مطمئنم که با استعداد و نبوغی که داری ، و در سایه تلاشت به مدارج بالایی دست می یابی و از شخصیت های تاثیر گذار در علم و فرهنگ خواهی بود. همه ما منتظریم. از استاد توانا نیز به سبب شعر بی نظیرش سپاسگزاریم
پاسخحذفامیر جان، تو در دل ما هک شده ای...به امید دیدار
پاسخحذفبسیار شعر زیبایی بود، ممنون ، عزیز دل ...
چه واژه های غریبی و چه غربت بی انتهایی
پاسخحذف