۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

با طعم ِ گيسوی ِ بارانی تو



معمای ِ هستی
تقدير ِ من
سرنوشت ام
تب ِ ماندگار
راز ِ شب های ِ مستی من
ببين بار ديگر
چگونه
اين دست ِ تشنه
با طعم ِگيسوی ِ بارانی تو
گره خورد ....


بيا بار ديگر
من و تو بمانيم و يك بوسه بر
ردّ ِ پاي ِ تمنّا ....


بيا
بار ِ ديگر ....

۵ نظر:

  1. بيا بار ديگر
    من و تو بمانيم و يك بوسه بر
    ردّ ِ پاي ِ تمنّا ....


    بيا
    بار ِ ديگر ....

    چقدر زیبا و بی نظیر بود...چقدر زیبا بود...همیشه بی صبرانه منتظر کارهای فوق العاده ی شما هستیم...

    پاسخحذف
  2. و چه بسیارند کسانی که تمنای دیدار شما، استاد و سرور گرامی،را دارند و این تمنا برای بسیاری در حد آرزوی صرف باقی می ماند.مثل همیشه بسیار عالی بود.

    پاسخحذف
  3. سعید زین العابدینی :(نمی بینی ام/خیالی نیست/عادت کرده ام...)

    پاسخحذف
  4. "ببين بار ديگر
    چگونه
    اين دست ِ تشنه
    با طعم ِگيسوی ِ بارانی تو
    گره خورد ...." چقدر زیباست مثل بوی خاک باران خورده است. آشنا، صمیمی ، مهربان

    پاسخحذف
  5. مثل همیشه زیبا ، عالی و پر معنا ...

    پاسخحذف