۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

شعر ِ شش آذر


گلوله
ريسمان
تيرباران
دار ...

گلويی بی نفس
قلبی بی تپش

و تو شايد
و من انگار ...


و انگار
در تمامی صبحهای ِ اعدام
باران می بارد !

۲ نظر:

  1. چقدر زيباست . چقدر با شكوه است . تصوير ناب رنج انسان ...
    و انگار در تمامي صبحهاي اعدام باران مي بارد.

    پاسخحذف
  2. خاطر ما ثبت شده...رنج شش آذر را به خاطر سپردیم...حالا در صبح های بارانی یاد اعدام می افتیم...

    بسیار زیبا و بی نظیر بود...شعر شما من را مسخ می کند...

    پاسخحذف