۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

روز هفتم ِ " عمو خسرو "




بعد از " نهبندان " به تكه زميني مي رسم كه در آن ، مترسك كاشته اند ؛ يكصد و هجده مترسك ، و در لا به لاي مترسكها ، دوازده بوته بادمجان و سيزده بوته كدو ... .

آه اي سرزمين ِ فقر
اي خاك تنگدست ،
من ، با كدام ابر ببارم
براي تو ؟
........................

" روز هفتم " ( استادم "خسرو حكيم رابط" )


۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه

نمايش " سنگ "


آغاز اجراهای نمایش «سنگ» در اداره تئاتر





نمایش «سنگ» به کارگردانی «سعید زین‌العابدینی» از روز یکشنبه 12 شهریور،اجراهای خود را در خانه نمایش اداره تئاتر آغاز خواهد کرد.
به گزارش روابط‌عمومی این نمایش،«سنگ» با نمایشنامه‌ای از «علیرضا توانا» روی صحنه می‌رود و نگاهی متفاوت و تازه به برخی رویدادها و آدم‌های آشنا در زمان‌های دور و نزدیک دارد.«سنگ» شامل پنج اپیزود کوتاه و مستقل است که در ایستگاه قطار بازنمایی می‎شود؛ماجراهایی درباره روابط انسانی زن و مرد در یک موقعیت معاصر(دعوای خانوادگی با ته‌مایه‌های روشنفکری) یا موقعیتی تاریخی(مواجهه مریم مجدلیه با پطروس) و...
علی یدالهی و مهسا ایرج‌پور در نمایش «سنگ» پنج نقش متفاوت را ایفا می‌کنند.همچنین گفتنی است دیگر عوامل فنی نمایش عبارتند از مشاور کارگردان: عباس ابوالحسنی،طراح صحنه: مهدی سماکوش،طراح لباس: پریسا شاهنده و بهار طاهری،ساخت و ترکیب و انتخاب موسیقی: سهیل مطیعا،چهره‌پرداز: سپیده زین‌العابدینی، دستیاران کارگردان: فاطمه هژبری،حسین محی و حسین زین‌العابدینی،مدیر تولید: محمد زین‌العابدینی، هماهنگی: محمدرضا سجادی،مجید پوراسماعیل،مونا خسروانی،مدیر روابط‌عمومی: احمدرضا حجارزاده،مشاور رسانه‌ای: احمد محمداسماعیلی،گرافیک: جواد صاحبیان،فیلم و عکس: رضا چرم‌زاده،ساجده زین‌العابدینی،رومینا آغنده و مژده محمدنژاد.
لازم به ذکر است نمایش «سنگ» پیش از این در جشنواره تئاتر مازندران با کسب هفت جایزه اصلی(متن برتر، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، بهترین طراحی صحنه، بهترین پوستر و بروشور) به عنوان نمایش برگزیده انتخاب شده بود.
«زین‌العابدینی» فیلم‌ها و نمایش‌های «اسراء»،«تنهایی به توان بی‌نهایت»،«گربه‌ی خیس خوش‌صدا»(کودک و نوجوان)،«تاول»،«چاه» و «خرده‌روایت‌های مچاله‌شده» را در گروه فرهنگی و هنری «مولف»،کارگردانی و اجرا کرده است.
«سنگ» از تاریخ یادشده تا 31 شهریورماه،هر روز جز شنبه‌ها،رأس ساعت 18:30 و در مدت‌زمان 45 دقیقه،در خانه نمایش روی صحنه می‌رود.علاقه‌مندان به تماشای این نمایش،می‌توانند برای رزرو بلیت و کسب اطلاعات بیشتر، با شماره‌های 09381810094 و 09363005247 تماس بگیرند.«خانه نمایش» در میدان فردوسی، خیابان شهید موسوی،کوچه شهید محمدآقا،پلاک 24،اداره برنامه‌های تئاتر واقع شده است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه



" قصه ي مرگ ماهان " 

"منظر"، بازيگر مشهور سينما، براي شناسايي و تائيد هويّت "ماهان"، به سردخانه فراخوانده مي شود . رويارويي منظر با چهره و جسد ِ مردي كه گلوله او را بي نام كرده است ، هم زمان به انكار و تلاش جدي او براي يافتن ردّي از "ماهان" مي انجامد . در اين جستجو "منظر" تنها نيست ، كساني در پيرامون او هستند كه به شكل آشكار و پنهان همراهي اش مي كنند ؛ افرادي كه به دلايلي متفاوت ، به دنبال ِ نشاني از "ماهان" مي گردند . هر چند تمامي شواهد بر مرگ "ماهان" دلالت مي كنند ولي "منظر"  قصه ي مرگ ماهان را باور ندارد و .... 

نمايشنامه" قصه ي مرگ ماهان" توسط "انتشارات نمايش" به چاپ رسيده است و به مناسبت برگزاري بيست و پنجمين نمايشگاه بين المللي كتاب عرضه خواهد شد .

 "سالن شبستان "راهرو 12 "غرفه 29 " ، "انتشارات « پارت »" عرضه مي شود . 

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

مختصرم كن .... ( شعرهاي ِ ماه ِ دي )



1
مردمك هاي شما
رنگين كمان است بانو ....
كمي شكيبايي ،
بگذار سربازان جبهه ي بيداري
يكايك رنگ ها را
بر فراز قلّه ي دلدادگي بيفرازند !
پلك نزن بانو ؛
نگاه تان جام شراب است
مي شكند در خواب !
روزها ،
در همه ي ِ فصل هاي سال ،
يلداي من باش ؛
بانو! ...




2
نيمه شب است رفيق
به خواب بگو :
بيدار باش ...!




3
ما مرده ها را مي بخشيم ،
مرده ها ما را مي بخشند ؟!


مرده ها ما را مي بخشند ،
ما مرده ها را مي بخشيم ؟!






4
همه در هزارتوي ِ خويشتن
معشوقه اي هميشه پنهان دارند !
زنان ، مردي تنها را ....
و مردان ، زني زيبا را ....
امّا ،
عاشقي را اي دوست
از شيطان بياموز ....




5
از زخم هاي ِ غزل
خون مي چكيد !
آزرده بود آوازخوان شهر ،
از سيلي سخت ِ زخمه هاي ِ زمان ....
روح ِ سرزمين ِ بم ،
پيش از آن كه بلرزد
مرده بود !




6
دست خودت نيست ،
با من
تمام مي شوي !
دست خودم نيست ،
بي تو
تمام مي شوم !
آدمك هاي قصه ي ما
برفي و آفتابي اند ...!




7
ميوه ي همه ي درخت ها انجير است !
همه ي پرنده ها مهاجرند !
و آدم ها مي ميرند براي غار نشيني
و كشف ِ دوباره ي ِ آتش ،
و كشف ِ دوباره ي ِ الكل ،
و كشف ِ دوباره ي ِ حوا ....
پرسش بنويس ، براي بهترين پاسخ ...!




8
شرك ؛
يعني :
عاشق ِ خدا بودن ...!


وقتي تو هسني ....




9
ببين ،
برهنه شدند
چراغ هاي ِ شهر ....
نگو خداحافظ
خداي ِ كافر ِ من ...!




10
در امتداد اين سوره
ستاره مي سوزد !
سلام كن ،
به آيه ي ِ بن بست ...!


گوش نمي خواهم ،
به من آغوش بده ...!




11
فاحشه ها
فرشته اند ...!


به آينه
نگاه كن !




12
عاقبت ،
روزهاي كاهگلي
بر سر شب هايت
فرو خواهد ريخت !
زلزله
بهانه ي ِ خوبي
براي هم آغوشي است !




13
خداي بهشت
خداي دوزخ را
دوست دارد !
كوله بار ِ خالي ات متبرك باد !
بهانه اي براي سفر بياب ؛
اين سطرها
سوگوار ِ جدايي است !






14
شيطان
داور ِ خوبي است ؛
و خواب ( كه به يادت آورد )
عقربه ها نمي خوابند !
ساعت ِ تن ات را
به رستگاري نفروش ،
خدا روح ِ تو را مي پوشد !




15
با وقار
به رنج هايت بنگر ؛
جاذبه
_ بهانه ي خوبي _
براي سقوط نيست !






16
جاده ي ِ بازوان ِ تو ،
آخر مرا ،
به ناكجاي ِ كهكشان مي برد ...!
آنگاه ، آنجا ، تنها ،
تو ،
مرا ،
دوست خواهي داشت !






17
سوسك هاي ِ بالدار
شراب ِ آسمان را
بيش از فرشتگان
مي نوشند !
پرواز كن ؛
دايناسورها دير فهميدند
ماندگاري به بزرگي نيست !






18
رازي نيست ....
ترس
ايستاده بر فراز ِ قلب ِ تو و
گور مي كند ؛
با لخته هاي خون ِ آماسيده
بر پيراهن ِ خاطره نجنگ !
ترسي نيست ....
رازي خوابيده
بر فرود ِ ابر ِ بودن ات
زار مي زند !
آن كس كه سطور تو را
با ساطور مي خواند
در بستر ِ نبودن ات
سرودهاي عاشقانه مي سرايد !
اين حماسه را
تا نقطه هاي اضافه
باور كن !


و عشق ؛
ترديدي نيست ؟!




19
مردان نيز
كودكان ِ مرده مي زايند !
بيش از آن كه بداني
سقط مي شود
جنين هاي ِ عشق ِ ناخواسته ات ...!
زمستان ، يك فصل نيست ؛
نام ِديگر ِ شعر است !




20
با تو
شادم ....
بي تو
شادترم ....
خوشبخت ترين
زنده هاي ِ زمين
مرده اند !
اعداد از حروف بيزارند !




21
همه
در خيال
زيباترند ....


خيال كن
آينه اي ....






22
سبز رفت !
قرمز شد !
زرد ماند !
روزگار ِ مردم ِ اين شهر ...!






23
دلتنگي ،
خط هاي ِ تيره ي زير ِ چشم
و نمناكي مردمك ها ....
نه آنچنان رهايي كه بميري
نه آنچنان شجاعي كه بماني ....
تنگدستي ،
و ستاره اي كه در طلوع خود
غروب كرد ….
پلك هايت را بسته نگهدار
بگذار منجي
بگريزد ...!




24
مختصرم كن
آنچنان كه در واژه ي ِ مرگ بگنجم
آنگاه
مسيح من شو
و
بمير ....!
گور ِ زندگان
بي سقف است !