۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

« هفت جرعه شعر »

1

" خدا ، خود را می بخشد ، می دانم ! "
روسپی عاشقانه می گریست...



2


جغد ِ عاشق
بهتر از پروانه ای تنهاست ،
نه خراب شو
نه سراب !



3


تو بی من ؟! کجا ؟
من چمدان راز های تو هستم
نکند مأمور های ِ مؤمن مرز
مرا در شکاف های ِ تن ات بیابند ؟



4


" آقا ، انگشتان ام درد می کند
سیگار را بردار ، کبریت را بردار ، آتش بگیران
بگذار گوشه ی لب هام ... "
( نمی توانم باران من
همه جای خاطره ات ، خاطره ام درد می کند
بگذار در خلوت ِ دردهای مدام
شراب بیندازیم ، مست شوی ، مست شوم )
انگشتان ام درد می کند بانو
از آغوش ِ شعرهام بیرون بیا




5


من و شب
شراب ِ گندم و ساقی
رقص مستان
تو بلرز تا زمین نلرزد



6


شب را با تو آغاز می کنم
نه ! هر شب را بی تو می کشم
عشق از ما گریخت
حالا چه فایده که بدانی ، که بدانم
از زخم های کدام خاطره كمتر
خون می چکد هنوز ؟!



7


نه شبنم ، نه باران
شک ،
شبانه می چکد از آسمان ِ نگاه ،
می بینی ؟!

۱ نظر: