۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

دو گانه ( شعري از بهار طاهري )

(1)
خواهران ام
سينه هايشان را
به يك پکِ سيگار
فروختند
مه
لا به لایِ گيسوانشان
فرو رفت
اندامشان
از عبورِ آليا‍ژ هایِ سنگين
لرزيد
و من
حلقه وفاداریِ بدلی ام را
به غربی ترين مژه ام آويخته ام
تا ماهيان سرخِ هم پيمان ام
در طولانی ترين شبِ سال
بيدار بمانند....


(2)
دو قطره باران
در ميانه تابستان
نفوذ كرد
به تنگنایِ مشت هایِ بسته ام
و تا كنون
واژه هایِ ناشناخته
از شيارهايش
فوران می كند
و خواهرانِ سال های پيشین ام
که حفره خالیِ چشمانِ عروسك هایِ سفاليشان را
با لخته های ابر
پر كرده بودند
چون
مرا
به نام شناختند
ناگهان
آرزويی
ميان دو كتفم را شكافت
دو بال صورتی نرم...


bahartaheri.blogspot.com

۳ نظر:

  1. سلام به همه عزیزان، خانم بهار واقعا شعرشان عالی بود. انصافا روح شاعرانه و لطیفی دارند. همچنان منتظر اشعار خوبشان هستیم.

    پاسخحذف
  2. شعر بسيار زيبا و عميقي است ؛ تبريك مي گم .

    پاسخحذف