فیلمساز، نویسنده و شاعر ( خواهش می كنم از انتقال و يا انتشار ِ نوشته های وبلاگ خودداری كنيد . سپاسگزارم . )
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
-
تنهایِ تنها بود واقعا تنها، نه کسی رو می شناخت نه از کسی با خبر بود. همیشه می ترسید که اگه بمیره جنازه اش توی خونه بو بگیره و کسی پیداش نکن...
-
همه به ياد ميآوردند. چگونه خودش ميتوانست فراموش كند؟! هركسي به او برميخورد، ميگفت: «خدا بيامرزدش ! » و او سرش را به نشانه تأسف پايين...
-
نه ! آفتاب سیاه نیست ! برکف ِ دستان ِ تو باران از شیارهای نیایش ِ خورشید می بارد ؛ و ماه دل سپرده به مرداد برای صدفی به کوچکی اقیان...
سعید زین العابدینی:بسیار زیبا ودلنشین است.به نظر من کارهای خانم ساقی مرادی از عمق و محتوای بصری خوبی برخوردار است... .
پاسخحذفمن در این باره اطلاعات تخصصی ندارم فقط همین قدر می دانم که چون طراحی ایشان بسیار خیال انگیز و تاویل پذیر است بر طرح های روشنی که تاویل پذیری زیادی ندارد بسیار برتری دارد و به نظر من واقعا عالی است. از زحمات ایشان واقعا سپاسگزاریم.
پاسخحذفدرست همانند متن مسایا، که بسیار عمیق و تاویل پذیر و زیباست . از زحمات چندین و چند ساله شما نیز سپاسگزاریم
پاسخحذفخیلی زیباست...من اون چشم های آبی رو خیلی دوست دارم...
پاسخحذف