۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

نمي خواهم .... ( برای ِ امير و گندم )



نمي خواهم كه بمانی
نمي خواهم كه بدانی
نمي خواهم كه بميری ؛
آن چه مي خواهم
در اين واپسين ثانيه های نشاط و حُزن
احترامی است
به آن چه هستم
با تو ....
و مي خواهم بمانم
بی تو ....



۵ نظر:

  1. در اين واپسين ثانيه های نشاط و حُزن
    این ای کاش سنگین ماسیده بر لبهای من....

    پاسخحذف
  2. بسیار زیبا و عالی بود. همگی پاینده باشیدو سرفراز .

    پاسخحذف
  3. طایر دولت اگر باز گذاری بکند

    یار بازآید و با وصل قراری بکند

    دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند

    بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

    دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من

    هاتف غیب ندا داد که آری بکند

    پاسخحذف
  4. مثل همیشه زیبا وعالی و پر معناست

    با آرزوی بهترینها برای شما ،امیرجان ، و گندم خانم

    پاسخحذف