به ايستگاه رسيد
بي چمدان و بي بليت
به ريل ها لبخند زد
به سوزنبان سلام كرد
روي ماه ِ تك تك ِ مسافران را بوسيد
آنگاه دستان اش را
به نشانه ي ِ به خاطرم بسپار
به سوي آسمان گرفت و پياده به راه افتاد
آخر او
از قطار ِ خواب جا مانده بود !
مسافر ِجاده ي ِ كهكشان ما
سرانجام
آسوده و آرام
بيدار ماند ....
و پايان ، در انتها ، تمام شد
آغاز ِ بيداري ....
سلام استاد. سنگ با موفقيت به اجرا درامد.متني كه كلمه كلمه اش را نفس كشيده بودم در روي صحنه برايم جان گرفت و البته استقبال بي نظيري از كار شد. ممنونم براي تمام لطفتون.اميدوارم بتونم روزي جبران كنم. جاري باشيد
پاسخحذفسلام سيامك عزيز
پاسخحذفخوشحال ام . سزاوار ِ لذت بردن از پشتكار ، استعداد و سخت كوشي ات هستي . با اميد به راهي كه تو او را و او تو را برگزيده است ادامه بده . پيروز و سربلند باشي و بماني .
شعری عمیق و امید بخش بود باتسلیت به آقای جهانبانی عریز و آروزی بهترین ها برای خانم جهانبانی
پاسخحذفو پايان ، در انتها ، تمام شد
پاسخحذفآغاز ِ بيداري ....
واقعا زیبا بود...و پایان در انتها تمام شد....
چقدر ، عمیق ، زیبا و با شکوه بود، ممنون ...
پاسخحذفخداوند مادر آقا رامین رو بیامرزد و به او صبر بدهد