بعد از مرگ
در گور
چشم هایت را نبند ...
بعد از مرگ
به باران بگو
در زمستان نبارد ...
در آرزوی یک خواب ترَم ...
بر بالای صلیب بلندی
که در سوز ِ باد ِ دی
بر بستر گیسوان بریده ی مادران
و خون ریخته ی پدران
می روید ...
در آرزوی یک خواب ترَم
با چشم هایی باز
و لبخندی گدازه گون
که همه بدانند
چگونه شرافتم را در خوابهایم می گریم ...!
در گور
چشم هایت را نبند ...
بعد از مرگ
به باران بگو
در زمستان نبارد ...
در آرزوی یک خواب ترَم ...
بر بالای صلیب بلندی
که در سوز ِ باد ِ دی
بر بستر گیسوان بریده ی مادران
و خون ریخته ی پدران
می روید ...
در آرزوی یک خواب ترَم
با چشم هایی باز
و لبخندی گدازه گون
که همه بدانند
چگونه شرافتم را در خوابهایم می گریم ...!